معنی طرحی اولیه

فرهنگ فارسی هوشیار

اولیه

نخستینی (صفت) مو ء نث اولی نخستین پیشین: حالت اولیه تربیت اولیه. جمع: اولیات.


علامت اولیه

پیش دخشکی نشان نخستینی

فرهنگ معین

اولیه

(اَ وَ یِّ) [ع. اولیه] (ص.) مؤنث اولی، نخستین، پیشین.

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

اولیه

نخستین


مواد اولیه

ماده های نخستین

فارسی به آلمانی

اولیه

Baldig, Früh, Fruh [adjective], Frühzeitig, Zeitig

فارسی به عربی

اولیه

اولی، تمهید، جنینی، مبکرا


اقدام اولیه

إِجراءٌ تمهیدی


اقدامات اولیه

إجراءاتٌ اوَّلیه


تصمیمات اولیه

إجراءاتٌ اوَّلیه

معادل ابجد

طرحی اولیه

279

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری